مغموم ترم از برگي كه از شاخه جدا ميشود
و اسبي كه در راهي نا آشنا
در باران ره مي سپارد
اندوه آوارگي با من است
دلم گر چه از عشق روشن
اينك بي روي تو خورشيد گرفته است
تيرگي كسوف با من است
بي تو زندگي تلخ تر از شرمي است مستمر
كدام اندوهت را بگريم :
نبودن يا دربند بودنت را
سلام پروانه عاشق
پروانه ها عاشقانه به دنيا مي آيند عاشقانه زندگي مي كنند و عاشقانه ميميرند اميد كه هيچگاه بدون گلت نباشي