ما هم آپيديمنگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه مي لغزدولي ياران نمي دانندکه من دريايي از دردمبه ظاهر گرچه مي خندمولي اندر سکوتي تلخ مي گري
زبعد رفتن تو جان جانا
نه شب دارم نه ارام وقراري
به تنهايي همي خو کردهام من
نه کس دارم نه ياري اشنايي
تو بودي اشناي هر شب من
تو بودي همدل وهم صحبت من
بيا جانا دلم بي نور رويت
گر فتار سياهي وتباهي است
بيا جانا دلم از دوري تو
گر فتار غم ودردو عذابي است
شبان تيره چشمم رو به ماه است
که بينم روي ماهت رو به ماهم
بيا اي مونس جان روح بنواز
بيا اي همدم دل بوسه بنواز
بيا اي عشق بي حد اي نهايت
بيا اي تاب دل اي نور بنواز
بيا جانم به قربانت بيا زود
بيا دل بي تو مي ميرد بيا زود