دلم حتي براي گريه هام هم تنگ شده
ديگه اشکي هم برام نموده تا دوباره آرومم کنه
از خدا مي خوام بهم آرامشي در خورم بده تا واسطه آرامش ديگران باشم
سرم رو روي زانوهام مي زارم و چشم هام رو مي بندم و به خاطرات اين چند مدت فکر مي کنم ...
خيلي آروم سرم رو بلند مي کنم و جلوي چشمام طلوع اولين ستاره شب رو مي بينم خيلي سرد بهش ميگم دوست داري همراز من باشي...