تو مرا خواندي و پروانه شدم
بي گمان خانه ي من منتخب است
که در اين سيل هياهوي زمان
به قدم گاه تو تبديل شدست
از همان وقت که تو آمده اي
غم از اين پنجره ي رو به حياط دل من دور شدست
تو پديدار شدي
واي از قامت پر هيبت تو
دل من مي ريزد ؛ميلرزد
و همين لرزيدن مثل موج دريا
به سکوت مرداب بارها مي ارزد
و سکوت
رخوتي خواب آلود
که به سنگيني شب هاي زمستاني بود