پروانه ها ميدانند که در اين دنيا ظلمت حکم فرماست . پروانه ها ميبينند که چگونه گلهاي مهرباني زير پاي انسانها لگد ميشود . پروانه ها ميشنوند ترانه هايي که از چک چک اشکهاي معصوم آفريده شده اند .. پروانه ها لمس ميکنند "گونه هاي خيس من و تورا که با باران جدايي نم ناک شده اند. پروانه ها ميگريند "براي روزهايي که ديگر هيچگاه باز نخواهند گشت .. بيا تا پروانه وار در آسماني که عشق را ميپرستند پرواز کنيم"بيا تا با بالهاي بي قرارمان پرواز کنيمو بر تمام هستي دنيا پشت کنيم"بيا تا پروانه وار همسفر نسيمي شويم که ما را به سرزمين آرزوها ميهماني کند.. بيا تا پروانه وار پرواز کنيم..
پروانه دلش تنگ شده بود واسه اون پيله ي بچه گيهاش"دوست داشت دوباره دنياش بشه چندتا تار ابريشم.. دوست داشت دوباره برگرده به همون خونه ي تاريکو پر از تنهاييش "ديگه خسته شده بود از دل بستن به پروانه هاي ديگه .. آخه هروقت عاشق شد جز دل شکستن چيزي براش به يادگار نموند "پروانه فقط يه دوست مهربون داشت "اونم يه شمع کوچولو بود که فقط از کار دنيا سوختنو ياد گرفته بود .. پروانه اونقدر دور دوستش پرواز کرد تا قصه ي اونم مثل تموم قصه ها سوختو آخرش به عشق آسمونيش نرسيد.
با عرض سلام و وقت بخير حضور پروانه عاشق
سالروز شهادت امام رضا رو خدمتتون تسليت عرض ميكنم
مرسي از اينكه ما رو لينك كرديد
مطالب زيبايي نوشته بودي...واقعا خوندني و پر محتوا بود
پاينده باشي
اگه گذارت اين طرفها افتادگذرت به كلبه ما افتادباز منو صدا بزنيه سري به ما بزنيا علي
سلام دوست منخوبي عزيزوبلاگ زيبايي دارينبه من هم سر بزنيدبيا پيشم خوشحال ميشممنتظرتم
كاش امشب كه دلم مثل آن شيشه ي مغرور شكستعابري خنده كنان مي آمد... تكه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد...اما امشب ديدم...هيچ كس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد... از خودم مي پرسمآيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم كمتر است؟دل من سخت شكست اما، هيچ كس هيچ نگفت و نپرسيد چرا