پروانه وار
86/12/13 :: 7:42 عصر
بازی کاش
کاش من هم جزئی از هوایی بودم که تو انرا استشمام میکردی تا در جای جای وجودت به جریان در می امدم و خود را ذره ای از وجود پاک تو میپنداشتم. کاش من نیز گلبرگی از باغ گلِ نقش بسته بر پیراهنت بودم تا در هر لحظه خود را در اغوشت احساس میکردم .
کاش من هم ذره ای از انعکاس و شفافیت چشمه را داشتم تا شاید لحظه ای نگاه چشمانت را به خود معطوف میکردم . کاش خداوند عطری همچون سیب به من عطا میکرد تا هر از گاهی چند به مهمانی نفس های پر مهر تو می امدم . کاش مرا پروانه نمی نامیدند تا کوچک و سر افکنده گوشه نشین کلبه عشق تو نمیشدم .
ای کاش و صدها کاش و هر روز کاش های بی سرانجام در ذهن من ای پیچد اما هرگز هیچ یک از این کاشها به حقیقت نخواهد رسید . همه این کاشها در همان لحظه جوانه زدن همچون شکوفه ای که در زمستان هوس تولد را میکند جان میسپارند و سایه حسرت را در قلب من به یادگار می نهند.
خیالها، رویاها و تبسم ها جان خود را به وحشتها ، کابوس ها و بغض های سنگین میدهند و قلب مرا هر روز و هر روز افسرده تر میسازند . این است سرنوشت بازی کاشو کاشها در سرزمین عشق.
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165254
:: بازدید امروز ::
47
:: بازدید دیروز ::
6
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::