پروانه وار
86/12/13 :: 7:44 عصر
باز هم کنج دیوار تار گرفته دل من صدای اه و گریه به گوش میرسد ،باز هم تنهایی ان یار همیشگی با من هم اواز شده است ، قلب کوچکم که دیگر طاقت این همه اندوه را ندارد خسته و بی رمق در نیمه راه به زانو در می اید و با چشمانی پر از حسرت افق را نظاره میکند و با تمام قدرت مرگ را از خدا طلب میکند.
چشمهایم دنیا را ماتم کده ای دژخیم میبیند که حتی تحمل دیدن برقی از تلالو روشن محبت را در خود نمی یابد و هر گاه جرقه ای از ان را احساس میکند با سنگدلی مهر خاموشی بر ان مینهد و ان را به مهمانی سفره دلتنگی میفرستد.
پس برای چه از امید چیزی بگویم ، برای چه به فردا خوش بین باشم برای چه به انتظار بنشینم ؟ تک قلمم را بر میدارم و برای جشن تنهایی ترانه ای غمگین میسازم.
غم من
گر بگویم غم خویش واژه ها می گریند
مست ها بیدار شده اندوه دلم می فهمند
سایه رنگ سیاه را فروشد به زمین
و زمین خوار شود چون سوار افتاده ز زین
اسمان جان می بازد،اشکها می ریزد
خنده اقسرده شود،نوای غم می سازد
افتاب زندانی ،باده بی معنا شود
زخمها بی درد ، مرگ هم رسواشود
پاییز ز رخ زرد من شرم کند
صخره تنها بستر خود برای من نرم کند
بلبل اواز خود را فراموش میکند
بی خبر گشته باده چشمم را نوش میکند
چشمها طاقت خود را از دست میدهند
اشکها را بی اختیار روی گونه می نهند
پروانه از رخ شمع بیزارمی شود
توشه اش برگیرد با دلم یار شود
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165270
:: بازدید امروز ::
63
:: بازدید دیروز ::
6
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::