پروانه وار
86/12/13 :: 10:13 عصر
چه کنم من امشب
ذهنم آشفته ای از وسوسه شیطانی ،
عشق پا بسته من در هوس حیرانی ،
اشک من زمزمه ای فریاد است
شاید هم غرور یک پروانه ،
هر چه هست امشب با من،
به ناز کشی خدا آمده است
چه بگویم خدای ،که هراس از تن من میبارد
سر به زانو ،غم فردا دارم
غم شاید سخت فردا ، مبهم است و دشوار
وای خدا اگر فردای من یک فردا شد
خنده هایم تا شفق هی هی یک رویا شد
عاشقانه هایم همه هیچ ،
بی نشانیم تک ستاره خواهد شد
آشفته صدایم تا عبث خواهد رفت
پای من ،شکوه من میشکند
دل من شیهه غم میشنود
گام هایم رخت سکون میدوزند ،
ارزویم ، بی آرزو میمیرد.
من ندانم که خدا کی مرا خواهی دید،
کی مرا رنگ فلق خواهی داد
گرچه دل میگوید تو خدایی ، تو خدایی
از همه دانا تر ، از همه بینا تر
درد من تلخ تر از من دانی
ولی افسوس که اندوه تنم بی رمق میگوید
شاید او ناز کند،
شاید او از هوس در فردا را به روی تو باز کند
پس چه خوش که با درد غم انگیز گویم
ای خدا ای خدا فردا را برای من ناز نکن.
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165248
:: بازدید امروز ::
41
:: بازدید دیروز ::
6
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::