پروانه وار
88/6/15 :: 11:48 عصر
مثل اون روز اول الانم پرت و بی حواس شدم
حصار زندان ذهنم را با دلی سرد و تنها به روی تک زندانی اش باز میکنم،
مرغ آرزویت با شوقی بی انتها از زندان پر می کشد ،
حتی در آخرین لحظه پرکشیدنش هم حقیقت با تو نبودنم را باور نکرده ام
پشیمانی ها و سرزنش ها یک به یک قلب زجر کشیده ام را دو چندان مغموم میکند
من تک و تنها و رنجور آماده پذیرایی از حسرتی بزرگ در سینه میشوم ،آماده پذیرش سرونوشت
اما نه این سرنوشت نبود ، این نتیجه همه لحظه هایی بود که باید قفل سکوت را با پراحساس ترین واژه هایی که این زبان میتواند زمزمه کند میشکستم و موجی پر خروش را به ساحلی آرام و امن می رساندم اما ......
تا کی آخر چو بنفشه سر خجلت در پیش، حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165236
:: بازدید امروز ::
29
:: بازدید دیروز ::
6
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::