سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پروانه عاشق(امید) - پروانه وار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروانه وار


86/12/13 ::  10:0 عصر


پروانه عاشق

 

میخواهم به مهمانی بروم


به مهمانی عشق


با تپش نور محبت در دل


جامه ای ساخته ام                                                                                                    


روشن و خوش رنگ                                                              


خالص و با احساس


به زیبایی و شفافیت آب


صد ستاره در آسمانش پیدا


برق کفشهایم میکند


چشم مهتاب را بی تاب


موهایم را


با شانه ای از جنس غرور آرایم


با سفیدی صدفهای یاس آزینم


گامهایم را تک به تک کوچک وخرد


هم نوا با نسیم بر میدارم


میدانم عشق به انتظارم بنشسته است


سفره رنگارنگش انداخته است


ذره ای تنهایی


اندکی ضعف وجود


یک ترانه گریه


چشمه ای پر ز اشک


یک سبد ناله و آه


یک ستاره خاموشی


آغوشی پر از تنهایی


کوله باری بی تابی


همراه با سایه شب


در میان سفره اش گرداگرد


به انتظار پروانه خواهند بود


من نوای نسیم را میشکنم


بی قرارتر از او


با بالهایی به زیبایی نور


به مهمانی عشق می تازم


تا در این بزم پر از دلتنگی


اندکی ناز کشم


اندکی آه کشم


اندکی به انتظار  بنشینم


تا که دست دوست را رد نکنم


تا که دست عشق را رد نکنم


تا که فردا که مرا یاد کنند


همه از عشق بازی من


سر به تعظیم بگزارند


همه با یاد عشق


نام پروانه را عاشق بگزارند
    


                                                   



 


نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:59 عصر


کی میگه حرفم دروغه؟؟!!


باز هم غروب شد ، باز هم تک برگی از رویاهای رنگ رنگ من زیر پای دیو زمان جان میسپارد .باز هم قلب نا امیدم از امید تهی میشود ، سر به زانو میگذارم ، صفحه صفحه های دفترخاطرات  زندگی در ذهنم ورق میخورد ، به فصل کودکی که رسید توقفی کوتاه میکند آه چه لحظه هایی بود کودکی ، قلبم پر از امید ، وجودم همه احساس ، چشمهایم پر فروغ بود و روحم از امواج مستانه غرور به خود میبالید . ثانیه هایم  را سبکبالانه در رویاهای شیرین پرواز میکردم وشیرینی  شهد ناب گلها را  با تمام وجود احساس میکردم.
دفترخاطرات  ذهننم با حسرتی تلخ میبندم و به نظاره امروز مینشینم . امروز پروانه قلبش غمگین است ، هیچ  لبی نیست که بر گونه هایش حتی از سر دلسوزی بوسه ای بگذارد ، هیچ ابری نیست که بر کویر خشک دلش قطره ای بباراند ، هیچ دستی نیست که اندکی مرحم بر بالهای نازک شکسته اش بگذاردو در هز غروب ترانه همیشگی را بر زبان جاری میسازد


من میگم اونجا زیر بارون واسه قطره سر پناه هست
اون بالا میون ابرا واسه ماه یه تکیه گاه هست
کی میگه خونه خورشید پره نوره گرمه گرمه
شاید اونجام اندازه یه کلبه جایی هست که سرده سرده
کی میگه توی بیابون هیچ گلی خونه نداره
شایدم یه بغل پر از شقایق  خیلی وقته اونجا موندگاره
اما اینجا تو کلبه من حتی شمعم بی پناهه
هر کی که دلش میگیره تک و تنها بی تکیه گاهه
اینجا هیچ گل و گیاهی توی خاک ریشه نداره
کی میگه حرفم دروغه اگه هست دلیل بیاره
منه پروانه تنها خیلی وقته اینجا مردم
وقتی که تو بازی عشق از گل و شکوفه بردم
اما  عشق با همه احساس همه خوبا رو بد کرد
چهره پروانه قشنگو زشت وتاریک تا ابد کرد 


نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:58 عصر


نمیگم دلم گرفته
نمیگم دلم گرفته

آخه انگار که شکسته

نمیگم پر از غباره

آخه گریه شیشه شو شسته

نمیگم دلم خزونه

آخه باد برگا رو برده

نمیگم خونم تاره تاره

آخه خورشید خونمم سوزونده

نمیگم تو آسمونا تک ستاره ای ندارم

آخه ابرای سیاه رو چه جوری کنار بذارم

نمیگم ساعت عشقو لحظه لحظه میشمارم

آخه میون این همه غصه مگه من ثانیه دارم

نمیگم زندگی سخته ، قصه جوونه غصه نداره

آخه مگه میون سوز و سرما جوونه زندگی داره

نمیگم زیر بارون چترا هیچ سقفی ندارن

آخه اشک سرد و بارون واسه من چه فرقی دارن

نمیگم شبم سیاه نیست ، نور مهتاب اینجا خوار نیست

آخه تو دل خاموش و سردم رنگ شب برام که تار نیست

نمیگم دل پروانه تنها دیگه امیدی نداره

آخه میخوام پروانه دیگه هیچ دلی نداره

نمیگم دلم گرفته


نمیگم دلم گرفته 

                                                                       

                                     
نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:56 عصر

همیشه دوستت دارم
میخواهم با زیبا ترین واژه های دنیا عظمت و زیبایی تو را به تصویر بکشم ، میخواهم از بین صدها کلمه فقط آنهایی را  برگزینم  که هرگاه بشر آن را زمزمه کرده موجی از احساس بر دلش نقش بسته ، میخواهم از مهربانی تو بگویم از صداقت و وفای تو ، از ترنم وجودت ، از شیرینی کلامت .
میخواهم واژه هایم را با هنرمندی تمام کنار هم بگذارم و ترانه ای بسرایم که وزن و قافیه اش همچون موجهای دریا پر خروش اما منظم و با احساس باشد ،و همچون آینه ای زلال و شفاف نگاه های با معنای تو را منعکس کند قلمم را بر میدارم تا بنویسم اما...
نمیدانم با کدام واژه ‌از تو بگویم که آن واژه  در مقابل عظمت و زیبایی تو همچون برگ پاییزی رنگ خود را نبازد ، نمیدانم چه ترانه ای بسرایم تا بتواند ثانیه ای در مقابل نگاه پر معنای تو تاب بیاورد و وزن و قافیه اش  در هم نشکند .
آه ، اخر واژه ها چگونه میتوانند چشم هایی را وصف کنند که شب با آن شکوه و جلال در حسرت نداشتن آنان جامه سیاه بر تن کرده و هرگاه ابروهایش را میبینند از شدت شرم ، ابر روی کمان مهتاب خود میکشاند .
میدانم با تو فردای من مملو از جوانه هایی است که برای زیارت وجود بی همتای تو   به مهمانی قلب زلالت میایند و رایحه ای از احساس را بر کلبه مان به یادگار خواهند گمارد ،  شبها پروانه ها با بالهای سر خ و ابی خود پوست لطیفت را بر گلبرگها ترجیح میدهند و تک به تک  بر وجودت آرام میگیرند.
پس من نیز قلم را  رها میکنم و همچون پروانه سبکبال و با عشق در کنار وجود پر مهرت جای میگیرم و فقط و فقط ساده ترین و شاد زیباترین کلام بشر را تقدیم تو میدارم:

همیشه دوستت دارم

نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:55 عصر

ناجی تنهایی من

 

کنج کلبه ای مخروب تنها و پریشان نشسته بودم، عریانی بدنم را با تاریکی پوشانده بودم ، چوب های خشک دیوار کلبه برایم سرود تنهایی را سر میدادند ، باد از پنجره دست نوازش دژخیمی را بر بدنم می کشید و ترس مرا به رقصی پر التهاب وا میداشت .

مرگ در هر لحظه مرا به مهمانی سفره اش دعوت میکرد تا وجودم را از میوه تلخ نیستی سری کند. شمع را میدیدم که تا نیمه راه دوان دوان پیش آمده بود اما دستهای باد مُهر خاموشی بر آن زده بود و آنرا از رسیدن به مقصد باز داشته بود .

باز به اطراف خود نگریستم ، انگار که شب حکم مرگم را صادر کرده بود و همه برای اجرای آن لحظه شماری میکردند ، به نا گاه باران هم نوایش را سر داد و با صدایش حکم شب را تصدیق کرد. دیگر من هم آماده تسلیم شدن بودم . برای آخرین بار به بالهای نازکم نگاه کردم ، هاله ای از حسرت بر دلم نقش بست ، آخر چرا  بالهای زیبایم سرنوشتی به این شومی داشته باشد .........    همه چیز برای اچجرای حکم مهیا بود....

به ناگه گرمای دل انگیزی را احساس کردم ، نوری کلبه تار گرفته ام را روشنی بخشید ، دستی لباسی به زیبایی بالهایم به بدنم پوشاند و نوازشش را تقدیم وجود محبت ندیده من کرد. سرود تنهایی را خاموش کرد ،‌سفره مرگ را در هم فرو ریخت و در میان صدای باران که حکم شب را تصدیق میکرد ترانه رهایی را سر داد .

به اطرافم نگاه کردم ، فلاکت حکومت شب را دیدم که نور بنیان انرا از هم گسیخته بود و اکنون من نظاره گر سرنوشت شوم او بودم . با غرور خود را در آغوش پر مهر تو رها کردم و بوسه ای را بر سرزمین مقدس گونه های تو به یادگار  گذاشتم .

آری تو بودی ناجی پروانه تنها.


نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:53 عصر

من و بارون

 

من همیشه بارونو خیلی دوست داشتم. اخه هر وقت بارون می باره بالای قشنگمو باز میکنم تا قطره های بارون هر چی سیاهی و زشتی رو از روی اونا پاک کنن.

بارونو خیلی دوست دارم چون احساس میکنم سرنوشت من و بارون شبیه هم  هستش . میدونی اون قطره های بیچاره هم از همدمشون ابر جدا میشن و با حسرت روی زمین جون میدن ،دونه های بارون هم مثل دل من زلال و پاکن ولی وقتی میان رو زمین ، زمین انچنان سیلی محکمی بهشون میزنه که بیچاره ها ریزه ریزه میشن و همونجا می افتن . مثل قلب من که وقتی تو رفتی خرد شدو ریزه ریزه هاش رو زمین ریخت.

اما میدونی قشنگترین شباهت من و بارون کجاست ؟!!! زمین با همه بی رحمیش وقتی ریزه ریزه های بارونو میبینه که دارن جون میدن دلش به رحم میادو از کاری که کرده پشیمون میشه و برای اینکه کارشو جبران کنه همه اون ریزه ریزه هارو جمع میکنه ، اونا رو دوباره کنار هم میذاره و از اون قطره های کوچولو یه رود بزرگ و پر اب میسازه مثل تو که دوباره پیشم برگشتی ، ذره ذره قلب شکستمو دوباره کنار هم گذاشتی و از پروانه دلتنگ و پریشون مثل گذشته یه پروانه قشنگ و مهربون ساختی  تو اومدی پیشمو دستای کوچیک منو دوباره تو دستای گرمت گذاشتی دوباره بهشون نرمی و لطافت دادی دوباره بهشون قدرت زندگی کردن دادی ، با صفای وجودت همه دلتنگیارو از دلم پاک کردی و کاری کردی که من همه گذشته رو فراموش کنم تو هم مثل زمین کارای گذشتتو جبران کردی..و الان منو تو باهم زیر بارون داریم قدم میزنیم

 

باز صدای بارونه

این صدای مستونه

باز میخواد که با ابرا

صادقونه بنشونه

عشق رو تو این دل دیوونه

باز صدای رقص ابر

توی گوش یک حیرون

توی گوش یک عاشق

توی گوش یک مجنون


نویسنده : پروانه عاشق(امید)

86/12/13 ::  9:52 عصر

امید به مهمانی امده و گرد و غبار غم را زدوده است سیاهی ها رخت بر بسته اند  و نور در دلم موج می زند

از وقتی اومدی پیشم

ای مست تو پروانه ها ، بی تاب تو ثانیه ها

ای ساقی میخانه ها، ترنم الاله ها

شب بوی باغ دل من ، سرخی خون رگ من

تو وجودم خونه داری ، مثل بهار مثل چمن

با تو دیگه تار نمیشه شبای بی مهتاب من

شیشه تنهایی شکست ،‌اون بغضای نیمه شبم با تو دیگه بارشو بست

دیگه کنج دل من غبار غم جا نداره

 جاش یه تیکه نور جنس خودت یه لونه بزرگ داره
قصه کابوس سیاه، پاهای خسته میون راه

انگار دیگه سر اومده ، شبا شده یه پارچه ماه

از وقتی اومدی پیشم بلبله باز قصه میگه

قصه پروانه و گل با صد ناز و عشوه میگه

آسمونه آبی شده ، خنده ها با معنی شده

حالا دیگه گریه هامون اونام از سر شادی شده

تو کلبه کوچیکمون سیاهی جایی نداره

ساعتمون خواب نمیره وقتی که بارون میباره
نوشته ها رنگی شدن ، بدون دلتنگی شدن

شعرای سفید و بی قافیه اونام با معنی شدن

ستاراه آیندمون باز داره چشمک میزنه

میدونی که باز تو پیشمی مثل گلا بی بهونه

بالای پروانه ما باز دوباره قشنگ شده

دستای تو از آسمون بهش خال سرخابی داده


نویسنده : پروانه عاشق(امید)

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
163497


:: بازدید امروز :: 
12


:: بازدید دیروز :: 
20


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::

پروانه وار
پروانه عاشق(امید)
نام من پروانه پیشه ام تنهایی جسم من کوچک ،قلب من زلال آب بالهایی دارم به زیبایی لحظه وصال روزگارم رنگارنگ گاه آبی ، گاهی زرد گاه سیاه ، گاه فراتر ازهر رنگ تک قلمی دارم، گاه گاهی مینویسم از اندوه این دل تنگ از صدای زجه شب من امیدی دارم یک امید شیرین زنده ام با تبسم این امید من وصال را از امید میخواهم

:: لینک به وبلاگ :: 

پروانه وار

:: دوستان من ::

عاشق آسمونی
● بندیر ●
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
تفریح و سرگرمی و آموزش های مختلف
آدمکها
نور
سوماموس
مبانی مهندسی کامپیوتر
بهونه های بارونی
* روان شناسی ** ** psychology *
ریکی
لیلی
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان متالورژی
عشق سرخ
حب الحسین اجننی
آوای ققنوس
یادداشت های عاشقان جوان
عــــشقـــــولـــــک
در قلمرو سکوت
امیدزهرا omidezahra
ESPERANCE
عشق من هیچ وقت تنهام نزار
همسفر عشق
lovlyworld
اضطراب و پرخاشگری و افسردگی
اقاقیای من
دیــار عـاشقـان
مشاوره و مقالات روانشناسی
بگذار تو معشوقم باشی
بیشه عشق
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
بهترین وبلاگ سرگرمی ، تفریحی
.•¤ خانه آرزو ¤•.
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
اس ام اس عاشقانه
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
زیر آسمان خدا
سرزمین آرزوها
انتظار
**** نـو ر و ز*****
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
Lovely
جاده خدا
آسمان عطش
عارفانه ها و عاشقانه ها
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
زندگی برای عشق
زندگی
بزرگترین ژرتال دانلود پارسی زبانان
سامانتا
سکوت مرگبار
کورسو
دیوونه خونه من
خاطرات یک دانشجوی مشروط
دختر خیره سر
سکوت دل (نغمه )
پسر کاتاتونیک - داستان کوتاه
پاتوق عاشقان
فصل بارونی
پسر بارانی
سکوت دل (ابجی مرژی)
سکوت (ناگفته های ناتمام)
بهار من
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
omid(love)sara
شناسنامه یه زندونی
تنهایی
دانلود بهترین موزیک ها با محمد
ازمان مجازی تجاری و بازرگانی
عشق به خدا
حکایت هجران
دنیایی برای بودن با فرشته آسمانی
یه موج عاشق
هر چه می خواهد دل تنگت اینجا هست
شالی شالیم/م-ر
آبی اسمان
ترانه های تنهایی
هیام
ساز و برگ
هرچی بخوای پیدا میشه
تقدیر و زندگی
ترنج خاتون
شعر و شاعری
همیشه غایب
آخرین اخبار فوتبال ایران
اشک هایم را کجا خواهی نوشت
کلبه فرهنگی حسین اکبری نودهی
تیر باران عشق
غم تنهایی
به نام خداوند عشق وزیبایی
عقده دل
تبلیغات رایگان
پسران آفتاب 21
آسمان غمگین است (ماشی خانوم عزیز)
یاران مهدی (عج)
صبا رایانه ( یه وبلاگ خوب و دوست داشتنی)
سلام خشک شده(زهره عزیز)
همیشه عاشق
انتظار (فرشته خانوم گل)
آفتاب شرقی
مرد تنها (غم قطره)
چرندوپرند
diplomacy
شعر
پسران جوان
آریستا پورتال جامع ایرانیان

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .

:: مطالب بایگانی شده ::

آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389

:: موسیقی وبلاگ ::

سفارش تبلیغ
سفارش تبلیغ
C:\Documents and Settings\OmidGs\Desktop\00.html