پروانه وار
87/6/8 :: 9:35 صبح
فریبایم
امروز که گوهر عشق تو در لابه لای امواج سینه ام به تکاپو افتاده و در هر نگاه تلالو برق چشم نوازش دل را صیقل میدهد ،پروانه ققلم بی تاب خویش را در دست گرفته تا زمزمه را که بر وجودش به جریان افاتاده با شیوا ترین واژه ها در گوش دنیا فریاد زند.
امروز دیگر پروانه گمگشته نیست و هیچ برگ سبزی را در میان این جمعیت خزان گرفته جستجو نمیکند .چون در میان این جنگل سوخته روحی را یافته است که هنوز سبز برگهایش را به رخ این دنیای لولو صفت میکشد .
آری فریبایم میخواهم بگویم عاشق شده ام ، عاشق تو ،عاشق سفره خوش رنگ جمالت که لحظه لحظه آرزویم نوشیدن از شهدهای فریبانه آن است و آن گه که مست وصال شدم پر بهانه واژه هایم را نظم کنم .:
ای که سینه ات از نور خدا نورانی
چشم هایت همه آغشته به محبت و شیدایی
روزگارت همه آبی همه احساس درون
هر لحظه سخن که میگویی ذوق آید به برون
ای دل افروز من پروانه درگاه توام
دست به سینه ،من صید به صیدگاه توام
ای فریبا بگذار زمزمه عشق را فریاد کنیم
شهر شور و یک دلی آباد کنیم
رخت نیرگی بشوییم آفتاب کنیم
چشم شوم سایه ها را خواب کنیم
دو دلی را کور کنیم با خنجر کین
با به پای هم کوچ کنیم تا به یقین
قصه شاد شکفتن آغاز کنیم
رو به سرزمین جاودان نور پرواز کنیم
87/5/26 :: 7:21 عصر
نگاهت میکنم ،
برایت میگریم ،
صدایت میکنم
یا مهدی
انگاه که با ارزوی امدنت به سقف نیلی زمین مینگرم نگاه چشمان منتظرم را ببین ،
انگاه که برای شنیدن تک تک قدمهایت لحظه شماری میکنم صدای محزون قلب بی قرارم را بشنو. انگاه که وجودم مملو از نفس هایی است که هر دم به امید بوی تو در سینه ام به جریان میافتد بگذار اندکی عطر گرد و غبار قدمهای تو به انان روح زندگی بخشد.
بگذار بگویم بگذار بگویم یا مهدی در کوی تو به انتظار نشسته ام تاکه روزی نسیم ازادی را برای قلب محزونم به ارمغان بیاوری ،تا که روزی که با برق تیغ پر التهابت بنیان شب را به لرزه در اوری ،منتظرم تا روزی تو بیایی و جویبار حسرت را از چشمان تک غنچه های ازادی بزدایی.
تا که روزی که بیایی و دگر ان روز پروانه پر و بالش سوخته نباشد.
87/4/28 :: 12:32 صبح
چشم هایم خسته اما از خواب رها،
شب خیال آلود و هوا تشنه وسوسه ها،
منِ دل نازک اندر دل شب رقص پیچ پیچان نسیم را مینگرم
پر کند شامه من رقص عطر ترنج رها در باد
رو به حیاط نشسته ام ،چشم به فانوس ترین گردی شب ،
من ، حیاط ،آسمان و خیال بهار رویاهایم ،
همه مهمان دلیم ،
و دل از سفره پرورده ذوقش به ما می بخشد
واژه هایی که در این صفحه آغشته به شیداییست ،
واژه هایی همه پروانه صفت ،
صورتی وار، مشحون به هوای الفت
دل، احساسم را به شوق وادارد ،
آرام برمیخیزم .
شوق من دلیل لبخند ثانیه هاست ،
قلمم را برمیدارم،تا با واژه هایی از جنس وصال،
شعر شور انگیز تو را طرح کنم
87/4/7 :: 5:36 عصر
کاش دلم اسیر تنهایی ها نبود
بی کس نبودم و فردا برایم بی معنا نبود
چشم در خیال داشتم و به شکر خواب
چشم نازم را خبر از شب زنده داری از بهر بی وفا نبود
مسخ نبودم به نفرین زمانه ،اجل ارزویم نبود
ارزوهای صورتی ام را رنج درماندگی ها نبود
سخت نبود برایم رهایی ز غمکده
دلم زندانی چشمان بی مهر فریبا نبود
کی میرسد ان روزهای نارنجی ،کجاست
که مرا چاره گذر از شهر نا مردهانبود
87/3/16 :: 8:36 صبح
87/1/14 :: 11:0 عصر
جاده اشتباهی
دیروز باز هوس پرسه در خیال کردم
دوبال نازک نارنجی ام را به صد ناز باز کردم
به اشتباه رسیدم به راهی پر از چشمهای آلوده
به جاده ای پر از نگاه های پیر و فرسوده
جاده فانوس نقره ای ام را برداشت
پیش پایم گلهای خزان زده سنگی کاشت
چشم های بیگناهم را دزدید ،
او مرا تنها ،بی کس و زشت نامید
من از او به آسمان نالیدم
شکوه کردم ، از کج دستی جاده پرسیدم
آسمان را دیدم که غرق در شرم بشد
روی او سرخ ،از سرخی گرم بشد
او به من کرم شب تابی داد
دست من باد و باران بهاری داد
او مرا پروانه آسمانی نامید
چشمهای سرخ و ارغوانی بخشید
تا بیابم راه گمگشته قصر خیالی را
تا بشویم چشمهای پیرجاده اشتباهی را
86/12/29 :: 7:19 عصر
سلام دوستان تبریک من رو به مناسبت میلاد خجسته پیامبر گرامی اسلام بپیذیرید .این گل زیبا هم تقدیم به همه شما عاشقان
در ضمن از همه دوستانی که پیغام گذاشتن و نتونستم جوابشونو بدم عذر خواهی میکنم و اگه خدا بخواد هر چه زودتر در خدمت عزیزان هستم شاد باشید و پیروز
*************************************************************
دلم برایت تنگ شده
چقدر از تو دورم خدا میداند ،شاید همین نزدیکی ها باشی کنار جوی زلال حیاط خانه مان ،شاید هم سوار بر بالهای قوی سفید مهاجر ،هر جا هستی من دفترم را به نیت نوشتن از تو باز کرده ام و قلمم را به شوق نام تو راهی سطرهای بی پایان میکنم شاید درد دلم را بشنوی و لحظه ای برق چشمانت را با من تقسیم کنی .
صدایت میکنم شاید بیایی ندارم من امیدی از رهایی
میخواهم بنویسم که بیشه سبز بهارم هنوز هم در حسرت جای پای توست ، هنوز هم چمنزار دلم به نگاه های سنگین آهوی زیبا نیاز دارد .هنوز هم زمزمه زیبایهایت گونه هایم را مواج و پر تلاطم میکند .،هنوز هم شور انگیز ترین خاطره ام لحظه لبخند مستانه توست.
میخواهم بگویم کجایی که روزهای بدون تو را با نوای شکسته اردک های وحشی به دست شب میسپارم و شب هنگام نمیدانم به گریه های تاریکی گوش دهم یا به ناله های باران ، نمیدام تلاطم دریا را در میان امواج خروشان که گویی از ظلمت شب به هراس امده اند به نظاره بنشینم یا رقص برگها را در باد..،
راستی از باد گفتم ،دیر وقتی است دلم هوای نفس خنک بادبزنت را کرده اه چه شیرین است نسیم خنکی که از دست معشوق بر جسم و روح بتابد ودل را مدهوش سازد.
دلبرک شیرین من میخواهم با قلمم پلی از تبسم نقاشی کنم انگاه انرا در میان فاصله من با تو بگذارم و با نوای احساس بسویت گام بردارم ،وجود نازنینت را در اغوش بگیرم و قاصدک های بوسه ام را بر چهره مقدست به طواف وا بگذارم شاید اینگونه دیگر دلم برایت تنگ نشود.
پیله ذهن من از سنگ شده
اندیشه فردایم جه بیرنگ شده
چشم براهم تا بیایی ای عزیز
اخ چقدر دلم برایت تنگ شـده
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165271
:: بازدید امروز ::
64
:: بازدید دیروز ::
6
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::