پروانه وار
86/12/13 :: 2:35 عصر
همیشه وقتی میومدی پیشم اونقدر احساساتی میشدم که حتی گاهی وقتا یادم میرفت بهت بگم سلام . اونقدر تو اون چشات غرق میشدم که وقتی با خنده هات بهم میگفت یعمو یادگار خوابی یا بیدار تازه به خودم میومدم .
وقتی بهم نگاه میکردی صدای قلبم تموم بدنمو به لرزه در میاورد نمیدونم چه حسی بود یه دلهره همراه با ارامش ، یه حس حس شادی همراه با نگرانی ،یه چیزی که هنوزم نفهمیدم چی بود.
همیشه ازم میپرسیدی چرا وقتی منومیبینی اینقدر میخندی ؟هیچ وقت نتونستم بهت دلیلشو بگم ولی حالا میخوام دلیلشو بگم .وقتی که تو پشمی انگار دارم تو اسمنو پرواز میکنم ، انگار دیگه تو دنیا هیچ چیزی نیست که بخواد منو بیشتر از این خوشحال کنه.
هنوزم هیچ چیز مثل اون لحظه های باتو بودن منو خوشحال نکرده . درسته دیگه من تو قلبت جایی ندارمو جامو یه نفر دیگه اشغال کرده ولی جای تو تو قلب من هر روز بیشتر میشه هر روزو هر روز.
یادته وقتی واسه اولین بارتو چه حالو هوایی بهت گفتم دوست دارم . هیچ وقت اون لحظه از ذهنم پاک نمیشه مثل یه فرشته جلو اینه داشتی خودتو تماشا میکردی بهم گفتی شکل من تو اینه چه جوریه وقتی این حرفو زدی یه حس اطمینانی بهم گفقت که الان بهترین فرصت برای گفتن راز دلته .بهت گفتم تو رو چه تو اینه شیشه ای ببینم چه با حس واقعی فقط میتونم بهت یه چیزو بگم، گفتی چی ؟گفتم اینکه خیلی دوستت دارم .
نفهمیدم که چرا تو اون لحظه سرتو انداختی پایین و حتی کوچکترین نگاهم به من نکردی . به خودم یه خورده جرات دادمو سرتو اوردم بالا وقتی قطره های اشکو تو صورتت دیدم بی اختیار منم گریم گرفت .
از اون روز به بعد هر وقت پیش هم بودیم دیگه تو اون حس غریبی قبلی رو با من کنار گذاشته بودی دیگه انگار واقعا توام با من یکی شده بودی دیگه وقتی بهت نگاه میکردم با گوشه چادر صورتتو نمیپوشوندی دیگه وقتی تو اون چشات غرق میشدم بهم نمیگفتی عمو یادگار خوابی یا بیدار .
اما اون لحظه ها چه زود تموم شد تو منو تنها گذاشتی و با یکی دیگه رفتی میدونم دیگه دوستم نداری اما میخوام یه چیزی رو بهت بگم گرچه میدونم شاید هیچ وقت این مطلبو نخونی میخواستم بهت بگم تو هنوزم برای من همونی با همه
بی وفاییت هنوزم مثل نگاه های اول دوستت دارم
86/12/13 :: 2:33 عصر
تقدیم به تو
توی باغچه دلم بذر عشق تو رو میکارم،اونو با اشک شوقم ابیاری میکنم ،
با محبت و وفا بزرگش میکنم ،با صدای قلبم بهش اهنگ و معنا میدم ، و اونو با بوسه ای به تو تقدیم میکنم
پروانه عاشق در چهار شنبه ?? فروردین ???? و ساعت 08:44
<>>
86/12/13 :: 2:32 عصر
تفاوت
یه روزی چشام میمرد ماسه بارونی شدن واسه تو
حالا چشام میگن ارزش یه قطره اشکم نداری
یه روزی قلبم فقط به خاطر تو میتپید
حالا قلبم میگه تو ارزش یه لحظه تپیدنم نداری
یه روزی میمردم واسه بودن با تو
حالا ارزش یه لحظه موندنم نداری
پروانه عاشق در چهار شنبه ?? فروردین ???? و ساعت 08:43 [+]
86/12/13 :: 2:23 عصر
چشام فقط میخواد تورو ببینه
گوشام فقط میخوان صدای تورو بشنون
دستام فقط میخوان تورو نوازش کنن
اشکام فقط میخوان واسه تو بریزن
پاهام فقط میخوان با تو راه برن
نفسام فقط میخوان واسه تو در بیان
قلبم میخواد فقط واسه تو بزنه
پس بیا تا با تمتام وجود تو را احساس کنم
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165332
:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
14
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::